۱۳۹۰ فروردین ۱, دوشنبه

یک حقیقت منطقی که مو لا درزش نمیره

هیچ وقت به این اندازه به آینده نا امید نبوده ام
چند ساعتی بیشتر از سال تحویل نمیگذرد

ساعت 2:50 نیمه شب سال 1390 آغاز شد

و من هیچ حسی از نو شدن ندارم

یک دلشوره لعنتی هم از الف دارم که هیچ خبری ازش نیست  و تازه میفهمم  که چقدر آرامش میدهد به من بودنش و خنده هایش

حتی حس نوشتن در یک دفتر نو برای یک بچه دبستانی هم ندارد سال جدید برای من

در این نا امیدی و پوچی هیچ چیز هیجان انگیزتر از این بحثهای پایان دنیا در 2012 برای من نیست

وقت زیادی از روز را به این چیزها اختصاص میدهم

از دیدن مستندهای ضعیفی که میخواهند همه چیز را به نفع شیعیان تمام کنند تا نشانه های فراماسونری و ایلومناتی در فیلمهای هالیوودی و معماری ساختمانها!

زلزله های بزرگی که در هاییتی و شیلی و ژاپن که اتفاق افتاد هم مثل یک بهانه برای ارضای تمایلات درونیم عمل کرده اند

ذهنم لبریز شده از فراماسونری و ایلومناتی و شوالیه های معبد و دجال و مسیح و مهدی و چشم جهان بین و ابلسیک و این خرت و پرتا

به این میگم یه حالت پست پوچیسم و رها کردن افسار تخیلیسم!!!

اینجاست که بر میگردی به ارزش های انسانی

چیزهایی که دوست داشتنی اند

چیزهایی که خوبند

اما این دوره هم گذشته و دارم بازمیگردم برای چندمین بار به حالت پست انسانیسم و تشنه ی حقیقتیسم!!!راست میگویند که تاریخ تکرار میشود!!!

حالا دیگر مسیح و ضد مسیح برای من مهم نیست

کلا چیزی برایم مهم نیست

2 چیز میخواهم 

اول یک هیجان خیلی بزرگ

زلزله های بزرگ،تسونامی های عظیم،جنایات انسانی،جنگ،ترور،بمبهای هسته ای و هر چیزی که نژاد این بشرلعنتی را از روی زمین بردارد!

دوم 

یک پیرمردی فرشته ای خدایی سگی خری گاوی چیزی که بشینه جلوی من و تمام سوالات و ابهاماتم را با حوصله جواب بده

یک حقیقت منطقی که مو لا درزش نمیره

۱ نظر:

ناشناس گفت...

اين رو يكي گفته :
"
پدرت رو نبايد بكشي ,ولي اگر اين كار سود كلان داشته باشه ، معطلش نكن"




.
داريد چه مي كنيد؟ هوم؟!

اين همه مهيب.و اينطور بي تقصير، معركه مي نويسيد.... همين !





Ss